به گزارش جام کوردی، «آرزو باباجانی» دختر جوان کرمانشاهی که این روزها عنوان «اولین بانوی صافکار» در غرب کشور به خود اختصاص داده است. او نیز مانند تمام زنان قوی برای رسیدن به رویاهایش با عالم و آدم جنگیده تا داستان زندگیاش را خود رقم بزند.
آرزو باباجانی متولد سال ۱۳۷۱ و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته کامپیوتر است. او پیش از این که به صافکاری روی بیاورد، در یک محیط اداری به مدت ۲ سال شاغل بوده و یک اتفاق ساده باعث شده که آرزوی قصه ما به صورت جدی ـ علیرغم تمام مخالفتهای مادر ـ به سمت رویاهایش سوق داده شود. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
ـ درباره اتفاقی که افتاد، توضیح دهید.
چهار سال پیش بود. کاپوت اتومبیلم بر اثر افتادن شئی دچار تورفتگی شد. این موضوع باعث به هم ریختن ذهن و افکارم شد چون اتومبیلم را دوست داشتم.
اتومبیلم در حیاط منزلمان پارک بود و فقط عصرها میرفتم سراغش و چادری که همیشه روی آن کشیده بودم را کنار می زدم و دستمالی به سر و رویش میکشیدم. این موضوع برای من بسیار لذت بخش بود تا آن روز که دیدم اتومبیلم دچار آن تورفتگی شده بود. خیلی ناراحت شدم و زمین و زمان را به هم دوختم و در آخر فهمیدم که کار پدرم بوده که ناخواسته شیئی از دستش افتاده و این فاجعه ( از نظر من ) به بار آورده است. خلاصه اینکه برای درست کردن اتومبیلم به تکاپو و تحقیق افتادم تا اینکه یک نفر صافکار PDR را در کرمانشاه پیدا کردم تا اتومبیل را تعمیر کند. این موضوع باعث شد که درباره PDR تحقیق بیشتری کنم. در فضای مجازی پست و فیلمهای زیادی رو می دیدم و این علاقه روزبه روز در من شکل جدیتری به خود می گرفت، طوریکه تصمیم گرفتم برای آموزش PDR سفری به تهران داشته باشم. آن زمان PDR خیلی بین مردم باب نبود و کمتر کسی این دانش را میشناخت. به همین دلیل تهران رفتم و بصورت فشرده و تئوری آنجا آموزش دیدم. البته ناگفته نماند که این آموزش به دور از چشم خانواده و پنهان از آنها بود چون نظرشان را خوب میدانستم. با دوستم به بهانه کار دیگری برای آموزش PDR راهی تهران شدم.
ـ بیشترین مخالف شما چه کسی بود و چطور راضی شدند؟
مادرم بیشترین مخالفت را با من و این شغل داشت و کما اینکه هنوز هم با شغل من کنار نیامده است.
– راستی به عنوان یک زن، چرا دنبال مشاغل ظریفتر مثل آرایشگری، معلمی و … نرفتی که سازگارتر با روحیه زنانه باشد؟
من از کودکی کارهای فنی و کار با خودرو را دوست داشتم. بیشتر از صافکاری علاقمند به مکانیکی بودم! به هر حال راه صافکاری به روی من باز شده بود. ذهنم از همان ایام درگیر این موضوع بود چون جذابیت خاصی برایم داشت. همین که با اتومبیل در ارتباط بودم و این موضوع مرا راضی میکرد. متفاوت بودن و متفاوت شدن هم باید به دغدغه هایم اضافه کنم . به هر حال تک بودنها و تابو شکنیهایی هم این انتخاب برای من به همراه داشت.
ـ با چالشهای زنانه این مسیر چطور کنار آمدی؟
سال ۱۴۰۰ این افکار را با دوستم در میان گذاشتم. او مشوق من شد و به من امید میداد. نقشه رفتن به تهران و فراگرفتن PDR را هم با دوستم«مهنا» کشیدیم. یک هفته ای مدرکش را گرفتم و آنجا بود که فهمیدم آموزش قدم اول این راه است و باید برای ادامه کار نزد یک استاد کار بروم و بصورت عملی کار را ادامه دهم .
با وجود مخالف سرسختانه مادر، افکار حضور در یک محیط مردانه و آن هم در شهری مثل کرمانشاه با تعصبات خاص خود دل را به دریا زدم و برای آموزش تصمیم گرفتم،عملی وارد میدان شوم.
از آنجا که استاد کارهای زیادی در شهر داریم که دوست ندارند کار را به کسی یاد دهند، با مشکلاتی برخورد کردم. حتی یک استاد کار هم پولم را خورد و کار را به من یاد نداد. من ماندم و این همه در بسته و شغلی که در حسرت یادگیری عملیاش مانده بودم. مدتی این موضوع را رها کردم و تقریباً ناامید شده بودم از ادامه راه تا اینکه یک روز عصر آقای « نادر کاظمی» با من تماس گرفت که خودش کارگاه مستقلی زده و نیازمند یک همکار است. از ذوق شنیدن این خبر در پوست خودم نمیگنجیدم اما از طرفی بی خبری مادرم و راضی کردنش کاری سخت و ناممکن بود. پشت تمام ذوق زدگی ها، یک تاریک بسیار عمیق بود.
چند روزی کلنجار گفتن و نگفتن موضوع را با خودم داشتم تا اینکه بالاخره موفق به بیان ماجرا شدم و هر آنچه بود برای مادر و برادرهایم تعریف کردم. مادرم کماکان مخالف سرسخت من بود و برادرهایم اما راضی شدند و حتی از من حمایت هم کردند.
ـ پدرتان چی؟ مخالفت نکرد؟
نمیدانم اگر پدر بود چه نظری داشت چون مدت یک سال و نیم است که پدرم از میان ما رفته است. قطعا موفقیت امروز من مدیون کار آن روز پدرم بود. اگر آن اتفاق نمیافتاد، من الان اینجا نبودم. پدرم موفقیت مرا ندید.
ـ شغل پدر ؟
پدرم مدیر یکی از دبیرستانهای پسرانه کرمانشاه بود.
ـ چه ویژگی یا خصوصیت اخلاقی خاصی دارید که باعث شده به سمت و سوی این شغل مردانه روی بیارید؟
متفاوت بودن این کار و اینکه تک بودن من برای باز کردن راهی که مردان حرف اول و آخر آن را میزنند.
بزرگ شدن و رشد من بین دو بردار باعث شده که روحیه محکم تر و مردانهتری داشته باشم .
همبازی من برادرانم و دوستان آنها بودند و بیشک بزرگ شدن در چنین فضای مردانهای بر روحیات و پسندهای من بی تاثیر نبوده است.
ـ برخورد مردم با مشاهده شما در کارگاه صافکاری چطوریه؟
اوائل برخورد مردم خیلی عجیب و پر از سئوال بود البته حق داشتند . یک خانوم در حال صافکاری هم عجیب است و هم تابو شکنی است. در محل کار قبلیم بارها میدیدم که افراد مسن صورتشان را به شیشه کارگاه میچسباندند و من را نظاره میکردند. هنوز هم نگاه مردم عجیب و کار من برای شان غیرقابل باور است.
ـ بیشترین مراجعان به صافکاری مردان هستند، رفتارشان چطور می بینید؟
تا به امروز برخوردها خوشبختانه بد نبوده یا برخوردی ندیدم که از روی دست انداختن و یا تمسخر باشد. البته شاید دلیلش این است که من به حرف استادم آقای کاظمی عمل میکنم . وقتی مشتری داخل مغازه می آید، بی توجه به اطراف کارم را انجام میدهم. آقای کاظمی نقش بسیاری تا به امروز در کارم داشته و همیشه مورد حمایت ایشان بودهام.
مردم در برخوردهای حضوری بسیار استقبال و تشویق هم میکنند. اعتماد مردم به به کار بانوان خاطر ظریفکاری، دقت و حساسیت خیلی اوقات بیشتر از مردان است.
– تمسخرت میکنند؟
رو در رو نه اما در فضای مجازی خیلی دست میاندازند. مثلاً میگویند برو ظرفت را بشور و از این دست حرفها… .
ولی خب برایم اهمیتی ندارد. از این ناراحت می شوم که برای ادب کردن بعضیها دست و بالم بسته است. اگر این افراد راست میگویند حداقل یک هفته بیایند و این شغل را امتحان کنند تا سختی کار دستشان بیاید. کار واقعا سنگین است و این شغل کار هر کسی نیست. از ۱۵ ساله تا ۳۰ ساله آمدند اما چند روز بیشتر تحمل نیاورند و رفتند. این کار نیاز به علاقه دارد. علاقه نباشد کم میاری و حتما میبری!
ـ مزاحمتها را چطور ؟
خوشبختانه در محیط کاری تا امروز مشکلی نداشتم اما در فضای مجازی حرفها زیاد است و به قول خودشان نیتشان خیر است اما من سعی می کنم نادیده بگیرم و بیشتر از کنار چنین صحبتهایی عبور میکنم.
ـ تا الان شده کاری را خراب کنید ؟
راستش پیش نیامده کاری را خراب کنم و همیشه در انجام کارم دقت می کنم . آقای کاظمی هم میگوید که با احتیاط کار می کنم و این موضوع را تحسین میکند. البته جایی به مشکل برخورد کنم از استادم آقای کاظمی راهنمایی میگیرم.
– درآمدت از کار صافکاری چقدر است ؟
درآمدم خیلی خوب است و راضی هستم. البته میزان درآمد بستگی به میزان کار دارد. گاها ماهی ۵۰ میلیون تومان از این کار درآمد دارم.
– اگر به تو بگویند بین ازدواج و کارت یکی را انتخاب کن، انتخابت کدام است؟
بدون ذره ای تردید و در هر شرایطی شغلم را انتخاب می کنم.
ـ احساس موفقیت داری؟
بله … چون تلاش کردم و در حال رسیدن به نتیجه دلخواه خود هستم. نتیجه این موفقیت دعوت به کار از سلیمانیه ، کرکوک عراق و …است و این نشان از این است که در مدت زمان کوتاه ، گامهای بزرگی برداشتهام.
– جایی گفتی که اولین زن صافکار غرب کشوری! مگر بانوانی دیگری هستند که در این حرفه فعالیت کنند؟
بله… یکی دو نفر در شهرهای مثل تهران و شمال مکانیک و صافکار خانم داریم.
– برنامهات برای آینده چیه؟
گسترش کارگاه با استادم و تشکیل مجموعهای که بانوان و آقایان در کنار هم کار کنند.
من پیشنهاداتی کاری از سلیمانیه عراق ، کرکوک و سنندج برای آموزش داشتم. دوست دارم آن کارها را در استان خودم اجرا کنم . امیدوارم بزودی ثمره بذری که به تنهایی پاشیدم، جوانههای بسیار باشد.
تلاش من با ورود به این حرفه باز کردن راه برای تمامی دختران و زنانی است که محدودیت ها مانع پیشرفت شان است.
من خط شکن شدم و تلاشم تغییر دیدگاه جامعه است تا نگاه جنسیتی از روی مشاغل برداشته شود
و از همین جا اعلام میکنم آمادگی آموزش این حرفه را به بانوان علاقمند دارم.
ـ برای دختران کورد سرزمینت توصیه ای داری؟
موفقیت سخت اما شدنی است. باید بر خواستهها درست، پافشاری کرد. همیشه برای پیشرفت و تغییر موانعی وجود داشته چه از لحاظ فرهنگی، چه جامعه و چه خانواده. خیلی از دختران هستند که به خاطر ماهی ۲, ۳ میلیون تومان منشی میشوند و به کم قانع هستند. همان فرد اگر دنبال علاقمندی های خود برود و یک حرفهای را به طور جد دنبال کند، میتواند بسیار موفق شود. هر فردی استعدادی دارد که کشف نشده اگر کشفنشدهها را دنبال کنیم و به کم قانع نباشیم قطعا موفق خواهیم شد.
ـ و در پایان…
از مجموعه رسانهای «جام کوردی » قدردانی میکنم که به هر چه بیشتر دیده شدن من کمک کردند. از استاد گرانقدرم استاد کاظمی تشکر میکنم که در همه شرایط پای من ایستادند و مرا با راهنماییهای خود به سمت موفقیت پیش بردند. فرصت را مغتنمی میدانم و میگویم،استاد عزیز هیچوقت لطف و پشتیبانی هایتان را در هیچ شرایطی فراموش نخواهم کرد. شما بودید که تجربیات بیست ساله تان را در اختیار من گذاشتید و قدم به قدم با راهنمایی و تشویق مرا پیش بردید.
گفتگو از فرحناز چراغی ـ جامکوردی