جناب آقای دکتر، لطفا خودتان رامعرفی کنید و بفرمایید در زمان جنگ با رژیم بعثی چه نقشی راعهده دار بودید؟
بنده حمیدرضا مجردی، عضو هیئت علمی جهاد دانشگاهی استان کرمانشاه هستم. اهل گیلانغرب از شهرستان های استان کرمانشاه و ساکن سنندج می باشم. در زمان جنگ با رژیم بعثی، عمدتا در واحد تخریب و جنگ مین مهندسی رزمی در محورهای مختلف از جمله دهلران و مهران، قصرشیرین و گیلانغرب و سرپل ذهاب، پاوه و اورامانات و … مشغول خدمت بودم. مدتی هم در ستاد تیپ و فرماندهی محور خدمت کردم.
باتوجه به نسل کشی رژیم بعثی در واقعه انفال و همچنین بمباران شیمیایی شهرحلبچه، نقش نیروهای ایرانی راچگونه ارزیابی میکنید؟
من در فاجعه و جنایت حلبچه و بمباران وحشیانه مردم بی گناه و بی دفاع این شهر، جزو اولین افرادی بودم که در سپیده دم شب بمباران به اتفاق دو نفر از همرزمانم وارد شهر شدیم. به نظر من، بمباران حلبچه، انفال دوم کردها بود. لکة ننگی بر تارک تاریخ بشریت که به دست صدامیان و بعثیان از خدا بی خبر رخ داد. بنده صحنه هایی را به چشم دیدم که تا زنده ام فراموش نمی کنم. هزاران زن و کودک و پیر و جوان، آرام و مظلوم، جان داده یا در حال احتضار بودند. بدون هیچگونه تعصب و جانبداری، بنده شاهد بودم که پس از ورود نیروهای ایرانی به شهر، بازماندگان و باقیمانده مردم حلبچه و روستاهای اطراف- به ویژه روستای عنب- را با خودرو به پاوه منتقل کردند. فضا و شرایط آن چنان دردناک بود که دل هر انسانی را به درد می آورد. انصافاً همه نیروهای ایرانی تمام تلاش و جدیت خود را برای کمک به خرج دادند، اما فاجعه آنقدر بزرگ و وحشتناک بود که نیازمند وقت و تلاش بسیار زیادی بود.
پس شما جزو اولین گروههایی بودید که پس از بمباران حلبچه وارد این شهر شدید، لطفا بیشتر ازمشاهدات خود بفرمایید
شب بمباران در کوهستان های بیاره در مقری بودیم که با حلبچه فاصله و اختلاف ارتفاع زیادی داشت. بمباران که شد پس از چند دقیقه بوی گازهای سمی به مشام رسید و بلافاصله همگی ماسک ضدگاز زدیم. نیمه شب از مسیر کوهستانی بیاره به حلبچه با خودروی جیپ حرکت کردیم. در گرگ و میش صبح، به تدریج افراد و خانواده هایی که موفق به فرار از حلبچه شده بودند را می دیدیم. پدر خانواده ای جسم بی جان فرزند خردسالش را روی دستانش حمل می کرد. خانواده ای در حال حفر گودالی(قبر) برای به خاک سپردن عزیزشان بودند و … هرقدر جلوتر می رفتیم وضعیت وخیم تر و دردناکتر می شد. در ورودی حلبچه اولین صحنه ای که توجهم را جلب کرد، خانواده ای چهار نفره(زن و شوهر و دو فرزند) در آستانه در حیاط منزلشان در داخل اتومبیل بودند. تعجب کردم که چرا حرکت نمی کند؟ منتظر کیست؟ جلوتر که رفتم دیدم همگی در اثر استنشاق گاز خفه شده اند. آرام و مظلوم، همگی جان داده بودند. داخل شهر، هر کوچه و خیابان و خانه ای پر بود از جنازه. عنب روستایی در نزدیکی حلبچه بود که تعداد زیادی از مردم حلبچه به دلیل ترس از بمباران- احتمالا ترس از بمباران عادی، نه شیمیایی- به آنجا رفته بودند. به سمت عنب که رفتیم، آنقدر جنازه در مسیر جاده شنی بود که مجبور شدیم با پای پیاده مسیر را ادامه دهیم. وضعیت بدتر از حلبچه بود. تمام اهالی غریبانه خفه شده بودند. تپه ای کله قندی مانند در پشت روستا بود. از ابتدای تپه تا قله آن جنازه- به ویژه نوجوان- مشاهده می شد. اکثراً خانوادگی در روستا دور هم جمع شده و همگی خفه شده بودند. به راحتی می شد خانواده ها را از هم تشخیص داد.
بنده در دامان مادری، پسربچه ای حدود 4 تا 5 ساله را دیدم که زنده است. مادر در کنار جوی آب، لباس هایش و مقداری پارچه و ملافه و … خیس کرده و دلبندش را دورن آن قرار داده بود. خودش و سایر اعضای خانواده مظلومانه جان داده، اما پسربچه زنده مانده بود. پسربچه را آوردم و تا عصر همان روز نگهداری کردم. عصر متوجه تعدادی دختر و پسر از سمت دریاچه سد دربندیخان شدیم که با حال نزار و نیمه جان طلب کمک می کردند. وضعیت آن ها عادی نبود. تا حدی مسموم شده بودند، اما زنده بودند. یکی از پسرها که سن بیشتری داشت، پسربچه را شناخت و پسربچه هم او را شناخت. گفت عموی پسربچه است و از من خواست پسربچه را به او بدهم که این کار را کردم. بلافاصله با یک ماشین آن ها را برای درمان و اسکان روانه پاوه کردیم. این موارد مشتی از خروار است. زبان الکن و قلم ناقص و ناتوان من از بیان و نگارش مشاهداتم عاجز است.
دیدگاه بین المللی درمورد بمباران شیمیایی حلبچه ونسل کشی کوردها درآن مقطع زمانی چگونه بود؟
متاسفانه، جامعه بین الملل، حداکثر هنرش این است که قطعنامه صادر کند. دنیا پر شده از ظلم و جور. منافع و مصالح سیاسی و اقتصادی، مقدم بر حق و دفاع از حق است. صدور قطعنامه دردی از دردهای مظلومان را حل نمی کند، جان و مال رفته را برنمی گرداند. به نظرم، دنیا مدیون و شرمنده حلبچه است. کشورهایی که سلاح های شیمیایی و کشتار جمعی را در اختیار دولت ها و رژیم هایی مانند رژیم بعث قرار دادند، در ارتکاب چنین جنایاتی سهیم و مجرمند.
دیدگاه شما درخصوص منع گسترش و انهدام سلاحهای هسته ای،میکروبی و شیمیایی چیست؟
منع گسترش و اشاعه سلاح های کشتار جمعی دروغی بیش نیست. کشورهای دارنده چنین سلاح های مخربی، بیش از سایرین از این سلاح ها در اختیار دارند. این اقدامات سرانجام بشریت را به ورطه هلاکت و نابودی می برد. بدیهی است که بنده و سایر مردم عادی به شدت مخالف اشاعه چنین سلاح هایی هستیم، اما صرف مخالفت ما کفایت نمی کند. اراده جهانی در این خصوص وجود ندارد. این قضیه با سیاست و اقتصاد عجین شده، لذا چندان نباید امیدوار بود.
به عنوان یک استاد دانشگاه بفرمایید که پیشینه ی استفاده از سلاح های کشتارجمعی به کی میرسد؟
بی تردید، بمباران هیروشیما و ناکازاکی در سال 1945 که منجر به کشتار بیش از 220 هزار نفر در ژاپن شد، یکی از وقایع تلخ در تاریخ بشریت است. بمباران های متعدد دیگری نیز در جنگ ها اتفاق افتاده است، اما وجه تمایز همه آن ها با بمباران شیمیایی حلبچه آن است که در بمباران حلبچه مردم هدف بودند، نه نیروهای نظامی.
برای جلوگیری ازگسترش آنها باید چکار کرد؟
برای جلوگیری از اشاعه سلاح های کشتار جمعی، اراده قوی بین المللی نیاز است. بنده چندان خوش بین نیستم. اگر جامعه جهانی واقعا مخالف اشاعه چنین سلاح هایی است، پس چرا این سلاح های مخرب را تولید می کنند. مخالفت وقتی معنا دارد که تمامی کارخانجات تولیدکننده چنین سلاح هایی را از بین ببرند و اجازه تولید به هیچ کشوری داده نشود، اما صدها و شاید هزاران کارخانه به صورت شبانه روزی در حال تولید چنین سلاح هایی هستند. بنده اعتقاد دارم که هر مقوله ای که با اقتصاد – و البته سیاست- پیوند داشته باشد، به راحتی قابل مبارزه و انهدام نیست.
دیگاه شما درمورد صلح جهانی و دوستی در بین همه ی ملت های جهان چیست؟
به طورکلی، صلح جزو آرمان ها و در ذات بشر است، اما با گذشت زمان و نشستن غبار فراموشی و نسیان بر روی ذات و فطرت پاک بشری، این آرمان ارزشمند نیز مانند سایر آرمان های پاک و مقدس، به دست فراموشی سپرده شده است. امروزه بشریت تشنه صلح است، اما هرقدر زمان می گذرد آن را دست نیافتنی تر می بیند.
درمورد دوستی و برادری بین مردم کرد ایران وعراق چه دیدگاهی دارید؟
مردم کرد ایران و عراق از یک ریشه و یک نژاد هستند و روابط خویشاوندی نزدیک و متعددی بین آن ها برقرار است. کردها هیچگاه جنگ طلب نبوده و نیستند، اما مورد ظلم و ستم فراوان قرار گرفته اند.
آیا تجاربی هم در این زمینه دشته اید؟
در زمان خدمت در جهاد دانشگاهی استان کردستان، با همکاری پژوهشگاه رویان، در بیمارستان ژین شهر اربیل، نمایندگیبانک خون بند ناف رویان را راه اندازی کردیم. این نمایندگی از متقاضیان نمونه خون بند ناف نوزادان را می گرفت و برای ذخیره به موسسه بندناف رویان در تهران ارسال می کردیم. خون بند ناف موهبتی الهی است که متاسفانه در هنگام زایمان، به عنوان زباله بیولوژیک به همراه جفت دور ریخته می شود. این خون در درمان بسیاری از بیماری ها از جمله تالاسمی، چشم، قلب، پوست و … کاربرد دارد. با ظهور داعش و ناامن شدن منطقه، متاسفانه نمایندگی مذکور تعطیل شد.
جنایت حلبچه را شخص صدام مرتکب شد. دو ملت ایران و عراق همسایگان تاریخی و دارای روابط و مناسبات حسنه تاریخی هستند. ایرانیان و کردهای ایران این جنایت را به حساب مردم و حتی کس دیگری نمی گذارند. انشاا… حکومت و دولت های عراق، ظلم ها و جنایت های صدام در حق مردم نجیب کرد را فراموش نکند و خود را موظف به جبران بدانند. تردیدی نیست که قوام و دوام کشورهای چندقومیتی، به شدت تابع رعایت حقوق تمام قومیت های چنین کشورهایی است.